هر جمال و شرف که دارد ملک


از جمال و جلال اشرافست

خواجه منصور عامر آنکه کفش


از عطا یادگار اسلافست

دخل مدحش ز شرق تا غربست


خرج جودش ز قاف تا قافست

رسمش اندر زمانه تصنیف است


واندرو از بزرگی انصافست

ای هنرمند مهتری که خرد


با هنرهای تو ز اجلافست

شکر شکر تو در افواهست


سمر رسم تو در اطرافست

تیر در حضرت تو مستوفی


زهره در مجلس تو دفافست

گرچه از غایت فصاحت و ذهن


همه دیوان شعرم اوصافست

وصف احسان تو چو من نکند


هرکه اندر زمانه وصافست

نیستی مسرف و ز غایت جود


خلق را در تو ظن اسرافست

بده ای خواجه کز پی بذلت


خاک بزاز و کوه صرافست

تا اثیر از هوا لطیف ترست


تا هوا چون اثیر شفافست

باد صافی تر از هوای اثیر


دلت از غم که از حسد صافست